+ روزای آخر ماه که میشه، انقدر شل و ول و آویزون میرم سرکار. مدام غر میزنم تو دلم هی میگم کاش سرکار رفتنم مثل مدرسه بود ی دوره 12 ساله یا کمتر ،میگذروندیش بعدش میتونستی تا دلت میخاد بخوابی و استراحت کنی و به چیزایی که دوست داری بپردازی. 

+ تا آخرین روز وضعیت به همین منوال طی میشه. اولین روز ماه بعد به خودم انرژی میدم میگم که خب الان یه روز و یه ماه جدیده و تو وارد یک برهه جدید از زندگیت شدی. بعد که میرسم سر کار، میشینم پشت میز، میرم تو فکر، به خودم میگم الان امروز با دیروز چه فرقی داره؟؟!! جز اینکه یه سری عدد و رقم و اسمهای خودساخته دادیم به روزا ماه ها و باهاشون خودمون رو گول میزنیم! 

+ زندگی یک حالِ ابدیه. گذشته، خاطره ست و آینده، آرزو. 

+ مرگ بر روزمرگی. 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها